در ماتم حضرت سجاد (علیه السلام )

به مناسبت شهادت امام زین العابدین سید الساجدین (علیه السلام )

جمعه 26 آذر 1389 08:01 ب.ظ

نویسنده : یوسف علیزاده
دوازدهم یا بیستم و پنجم محرم شهادت زیباترین روح پرستنده ، حضرت امام زین العابدین علیه السلام




گر دین خدا به كربلا احیا شد




از خون حسین و عترت زهرا شد




با اشك و دعاهای امام سجاد (ع)




تكمیل گر قیام عاشورا شد


 



 و از سخنان آن امام مظلوم  است که فرمودند :

براى مومن چه اندازه زشت است خواهشى داشته باشد كه در راه خواستن آن خوار گردد.
شیعیان ما اهل هدایت ، تقوى ، خیر، ایمان ، فتح و ظفر مى باشند.
امید آنكه در این ایام فرخنده جامى از كوثر گواراى آن بزرگواران نوشیده و زمزمه كلامشان را سر دهیم .





وا ویلتا - وا ویلتا





فردا ز خون عاشقان ، اين دشت دريا مى شود
امشب كنار يكديگر، بنشسته آل مصطفى
فردا پريشان جمعشان ، چون قلب زهرا مى شود
واويلتا - واويلتا
امشب بود بر پا اگر، اين خيمه ثار الهى
فردا به سمت دشمنان ، بر كنده از جا مى شود
امشب صداى خواندن قرآن بگوش آيد ولى
فردا صداى الا مان زين دشت بر پا مى شود
واويلتا - واويلتا
امشب رقيه حلقه زرين اگر دارد به گوش
فردا دريغ اين گوشوار از گوش او وا مى شود
امشب به خيل تشنگان ، عباس باشد پاسبآن
فردا كنار علقمه ، بى دست ، سقا مى شود،
واويلتا - واويلتا
امشب كه قاسم زينب گلزار آل مصطفاست
فردا ز مركب سرنگون ، اين سرور عنا مى شود
امشب بود جاى على ، آغوش گرم مادراش
فردا چو گلها پيكرش ، پامال اعداء مى شود
واويلتا - واويلتا
امشب گرفته در ميان ، اصحاب ، ثار الله را
فردا عزيز فاطمه ، بى يار و تنها مى شود
ترسم زمين و آسمان ، زيروز بر گردد (حسان )
فردا اسار تنامه زينب چو اجرا مى شود





نویسه جدید وبلاگ

امام حسين عليه السلام الگوى زندگى و لكم فى اسوه  

انديشه و رفتار تمام امامان در ابعاد گوناگون اسوه و الگوى ديگران مى باشد. همگان بايد تلاش كنند همانند امامان سبز و بالنده بيانديشند و همانند آنان سترگ و مقاوم و پاك و بدون از هر آلايندگى زندگى نمايند.ليكن در برهه هاى زندگى امامان شاخص هاى بس درخشنده به چشم مى خورد كه آن برجستگى هاى بيش از ساير ويژگى هاى آنان خودنمايى مى نمايد. و بايد بيش از ساير محورها مورد توجه قرار گيرد. 


در زندگى پربار حسين بن على آزاد انديشى و سترگى و ظلم ستيزى برجستگى است كه دنياى بشر هيچ گاه نمى تواند از آن غفلت نمايد. در سيره زندگى و رفتار اجتماعى امام همام دو پيام رسا به همه انسان هاى پديدار است . يك پيام به آنان كه حتى دين باور نيستند، ليكن كرامت انسانى خويش را ارج مى نهند و سلطه پذير نمى خواهند باشند. آزاد انديش و رادمرد هستند. پيام حسين عليه السلام به اينان اين گونه رسا و شفاف است كه اگر دين باور نيستيد. آزاد مرد باشيد: ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا الحرارا فى دنيا كم .( مقاتل الطالبين ، ص 118، فتوح ، ج 5، ص 136)  و كمترين پيام حماسه حسينى به اينان هيهات منا الذله است . انسان كريم نمى پسندد گرد ذلت بر دامنش ‍ بنشيند. و اما به انسان هاى دين باور پيامى بس عميق و در عين حال شفاف و رسا بيان نموده و اين حقيقت را به دين باوران آموخت كه با جان خود بايد از دين خود حراست نمايند.


همان انديشه سبزى كه در گفتار امير المؤمنين عليه السلام آشكار شده است اگر خطر آبرو و سلامت و جان شما را تهديد نمود مال خويش را سپر آن خطر قرار دهيد. اما اگر خطر دين شما را تهديد نمود جان خود را سپر دين خود قرار دهيد تا دينتان را حراست نماييد. اذا حضرت بليه فاجعلوا اموالكم دون انفسكم و اذا نزلت نازله فاجعلوا انفسكم دون دينكم .( وسائل ، ج 11، ص 451) اين حقيقت را امامان در انديشه و رفتار پايدار ساختند. زندگى خونين آنان بهترين گواه اين مدعى است .ليكن آنچه حسين عليه السلام را از سايرين در اين راستا ممتاز مى سازد، اين است زندگى با پايان سرخ حسين عليه السلام با ساير امامان تفاوت دارد شرايطى كه بر حسين فراهم شد بسيار توان فرساست . و ايثار و فداكارى به اوج رسيده است . در ستيز با ستمگران طاغى حسين رفتارى اسوه به يادگار نهاد و خود نيز به همين رفتار اشاره دارد كه هنگام رويارويى با سپاه حزب عثمانيه مى فرمايد: و لكم فى اسوه(طبرى ، ج 4، ص 605، فتوح ، ج 5، ص 91، كامل ، ج 2، ص 553) من الگوى شما هستم . گرچه تمام شؤ ون ، انديشه و رفتار امام اسوه و الگوى ديگران است ؛ ليكن با توجه به فضاى سخن كه در هنگام رويارويى با دشمن و در فرصت حماسه آفرينى اين سخن از امام عنوان شده است ، نظر مبارك امام بيشتر به همان جنبه ظلم ستيزى و ايثار و فداكارى امام است . امام به همگان مى آموزد چگونه آزاد مرد زندگى كنند و چگونه سترگ و مقاوم از دين خود حتى با جان خود حراست نمايند. حسين اينگونه انديشه سبز و رفتار سترگ از خود يادگار مى نهد، كه اين از فضايل برتر سالار شهيدان است.





.






نویسه جدید وبلاگ

السلام علیک یا حسین الشهید

امان از دل زینب یا زینب
یا حسین





مناظره پیامبر اکرم (ص) با طبیعیون (معروف به دهریون)



ضمن تبریک عید الله الکبر عید غدیر خم توجه دوستان را به متن مناظره پیامبر (ص) با گروه دهریون جلب می کنم . امید است که مفید واقع شود .

حضرت خاتم الانبیا محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله به یکی از دهریان(طبیعیون) زمان خویش فرمودند: شما به چه حجت و دلیل احتجاج و استدلال نموده میگوئید كه تمامى اشیاى موجوده معینه و همگى اعیان صوریه نوعیه را بدایت بین و نهایت روشن نیست، بلكه جمیع آنها قدیم و ازلى و باقى و سرمدى‏اند، هرگز صفت فنا و صورت زوال نپذیرند.

دهریه بى‏رویه در جواب حضرت سید البریه علیه الصلاة و التحیه عرض نمودند كه ما هر چه بدیده عیان مشاهده و از روى عقل و عرفان ملاحظه نمائیم، بلكه حقایق همه آنها را تدبر و تفكر فرمائیم چون سببى كه وسیله حدوث اشیا و امرى كه موجب ایجاد همه آنها بعد از عدم بود بین و آشكارا و واضح و هویدا نیست، عقل ما از روى علم و حذاقت و خرد از روى فطنت و فراست حكم جزم نمود كه همگى اشیا موجوده بدایت و اولى و نهایت و آخرى ندارند، و چون دست زوال و فنا و نقصان و انطفا از دامن همگى كشیده و كوتاه است بناء علیه حكم بر صفت بقا و دوام آن اشیاء نمودیم.

حضرت رسول (ص) فرمود كه آیا شما آن اشیا را قدیم یافتید كه اصلا آنها را بدایت ظاهر و پیدا نباشد یا آنكه آن اشیا را دائم و باقى ابد الابد یافتید كه بالكلیه زوال و فناپذیر نباشند، اگر قائل شوید بر آنكه ما اشیاى موجوده خارجیه و ذهنیه را قدیم و ازلى بلكه باقى و سرمدى یافتیم پس باید كه شما تعقل و تفكر نفس و شخص خود نمائید و در آن مرام از روى فراست تمام خوض فرمائید، زیرا كه بنا بر اعتقاد شما لازم آید كه شما در ازل الآزال بهمین صورت و صفت حال موجود باشید بى‏قیل و قال، و شما را مدت بدایت و نهایت نباشد، یعنى زمانى در سابق بر ایجاد شما نگذشته باشد كه شما در آن زمان این هیكل صورى و صفت نوعى كه الحال بدین منوال میباشد سابقا در ازل الآزال بدین نوع و حال موجود نباشید و یا اصلا از حین عدم پاى در مكان وجود ننهاده‏ باشید بهر نحو و حال كه باشد.

و نیز چون قائل بر این جمله كه همگى اشیا باقى و دائمند و هرگز زوال و فنا نپذیرند، شوید باید كه ذوات شما نیز بر صفت دوام و بقا همیشه پابرجا باشد و اصلا موت و فنا را بر ذات شما راه نباشد. پس اگر طائفه دهریه بى‏رویه شما قائل بر این قول لا یعنى میگردند هر آینه بیقین شما مدافعه امرى معاینه و آشكارا میكنید و امرى كه بحسب بداهت عقل و رأى خلاف آن ظاهر و هویدا باشد ادعا مینمائید، در این مقال تمامى ارباب فضل و حال و اصحاب معرفت و كمال تكذیب شما نمایند، زیرا كه واضح و روشن و لایح و مبرهن است كه شما قبل از این بمدت قلیل بصفت وجود تغییر و تكمیل یافته بودید، بلكه باندك زمانى صور نوعیه تمام دهریه بل سایر البریه بمضمون «الجنس الى جنسه یمیل» همگى و تمامى هیئت اصلى خود بخاك مستحیل میگردد.

دهریه بعد از استماع كلام در نظام سید الانام علیه الصلاة و السّلام گفتند: یا محمد ما اصلا چیزى كه دلالت بر قدم و ازلیت اشیا یا بر بقا و ابدیت آنها كند ندیدیم.

حضرت رسول ایزد معبود بآن طائفه فرمود كه پس بچه دلیل و حجت میل بطرف خلاف عقل و رویت كرده حكم بر قدم و ازلیت یا بر بقا و ابدیت اشیاى خارجیه و ذهنیه نمودید. و اگر دهریه شما بواسطه آنكه طرف حدوث اشیا و انقضاى آنها را از طرف قدم و بقا ملاحظه از روى عقل و رأى و مشاهده بطریق فطنت و ذكا نكرده ترك تمییز نموده طرف قدم و بقا را بغیر دلیل واضح و هویدا راجح دانسته و طرف حدوث و انقضا را مرجوح انگاشته؛ بیدلیلى را دلیل خود ساخته، هر یك از دهریه به پیرویت شما اقتفا و اقتدا بیكدیگر داشته چنین قول تزییف بیدلیل و بنیان را باعتبار برداشته با كمال بى‏وثوقى این كلام بى‏نظام را بوثوق برداشتند و بدین وسیله تخم حسرت و ندامت در مزارع آخرت خود كاشتند و نیل بدنامى معصیت و ذلت بر وجوه تیره شكوه خود انباشتند «ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ».باید كه از این قول ناپسند و كلام كاسد و ناروا توبه و انابت بحضرت اللَّه تعالى نمائید، زیرا كه كلام بغیر دلیل و حجت نزد ایزد علام اصلا انتظام نگیرد و پیش مردم دانا هر كسى آن را بى‏نظام دانسته بسمع تلقى اصغا نپذیرد، چه هر گاه شما تمییز حقایق اشیا كما ینبغى و یلیق از روى حس و تدقیق نتوانید نمود كه آیا آنها قدیم و ازلى یا باقى و سرمدى‏اند و طرف حدوث اشیا و انقضاى آنها را نیز بحسب عقل نظر و فكر و مشاهده و تدبر ننمودید كه شاید این طرف احسن و اولى از طرف اخرى باشد، و بغیر عقل و رویت حكم بر قدم اشیا و ازلیت و بقا و ابدیت آنها نمودید و حال آنكه بمقتضاى خرد و عقل و بمؤداى كلام حضرت عز و جل و نقل كتب سایر انبیا و رسل حضرت واهب لم یزل چنان مستفاد و مستدل میگردد كه بغیر ذات واحد كافل همگى اشیا از جزو و كل حادث و متزلزل و محدث و منفعل‏اند؛ و هر گاه طرف حدوث و انقضا ببداهت عقل و بقول رسل و انبیا ارجح و اولى از طرف مرجوح قدم و بقاى اشیا باشد.

پس بر شما لازم بود كه از روى صدق و اعتقاد حكم بر حدوث اشیا و انقطاع آنها نمائید و بر خلاف طریق عقل و رأى و اجماع رسل و انبیا بلكه اكثر برایا منمائید و منكر امر بین و ظاهر مشوید، چنانچه شب و روز مشاهده و ملاحظه مینمائید كه هر یك از روز و شب بعد از رفتن دیگرى جلوه‏گر میشوند و هیچ احدى از سابقین شما ندیده و لاحقین نیز نخواهند دید كه هر دو یكوقت جمع شوند یا هر دو برطرف گردند، بلكه (مصرع):

یكى چون رود دیگرى آید بجاى پس آنگاه حبیب اللَّه بآن طایفه گمراه فرمود: آیا پیش شما دهریه بى‏رویه جایز است كه شب و روز یك زمان جمع شوند؟

گفتند: نه یا محمد.

حضرت رسول انام علیه الصلاة و السّلام فرمود: بلكه چون شب بى‏نور لباس‏ دیجور درپوشد و چادر قیرگون بر سر افكند روشنان فلك هر یك بدو رنگ در تحریك آید، در آن هنگام همگى و تمامى سكنه زمین بامر و مشیت حضرت رب العزت بنوم و اناخت و خواب استراحت راحت نمایند و روز سعادت فیروز بحكم رب غفور اسباب عیش و سرور و ابواب اضائت و نور متعلق و مستور گرداند، فی الفور سپاه ظلام شب بیك ناگاه بر اطراف و اكناف دهر درآمده روى گیتى را قیرگون و سیاه نمایند، و هر یكى از سیاه پوشان زنگى‏وشان شب چون مریخ خون آشام از جام شفق افق جرعه‏كش گشته زهره و مشترى بساغرى و خادمى آنها كمر اطاعت و نطاق متابعت بسته از ابتداى ظهور ظلام شام تا هنگام طلوع و بروز تباشیر صبح نور فروز روز حال بدین منوال بود. و چون خورشید عالم افروز چادر ظلمت عشق را بر كناره افق چون دل دشمن شق نموده ساعد سیمین و مرفق زرین نورانى از براى انهزام سپاه ظلمانى شب با تیغ و علم علم كرده عسكر نورگستر فیض اثر را بتاختن امر كرد. همان كه شعشعه برق خورشید سر در زوایاى تكایاى سیاه‏پوشان شب گذاشته هنوز دیده سلطان روز با حشمت تمام بمسكن و مقام سپاه ظلام نرسیده باشد كه آن اسپاهان تیره سرانجام سپر ظلمت بسر كشیده از بیم جان ترسان و لرزان و خود را بچاه دهشت و زندان وحشت انداختند و تا طلوع روز دیگر از هول و بیم بحال یك دیگر نپرداختند؛ و این مقدمه شب و روز بدین نهج و مرام الى یوم القیام متوالى و مستدام خواهد بود. پس هر گاه چنین باشد كه بعد از افول یكى طلوع و ظهور دیگر شود لازم آید كه آنكه پیشتر رود سابق باشد و آنكه در مرتبه دوم جارى گردد مسبوق بود.

گفتند: یا محمد واقع چنین است كه بیان كردید.

بعد از آن حضرت رسول ایزد منان روى توجه اقبال بجانب آن جهال ضال كرده گفت هر گاه شما حكم بحدوث روز و شب كه پیش از ایجاد و حدوث شما بود، نمودید یا آنكه ملاحظه و مشاهده آنها بیقین ننمودید، پس بر شما لازم است كه همگى اشیا را حادث دانید و منكر ذات و قدرت واجب تعالى نشده او را قدیم ازلى و باقى سرمدى دانید نه دیگر را.

بعد از آن حضرت رسالت پناه صلى اللَّه علیه و آله و سلم پرسید از آنها كه آیا شما شب و روزى كه قبل از حدوث و ایجاد بنیاد شما بود آن را متناهى میدانید یا غیر متناهى اگر غیر متناهى باید كه آخر شبى بشما رسد كه او را نهایت و اول ظاهر و پدید نباشد و هر چه چنین است قدیم است، یا آنكه شب و روز متناهى است پس لازم آید كه در سابق زمان باشد كه شب و روز در آن زمان موجود و معین نباشد، و این بداهت عقل و رأى باطل و ظاهر و هویدا است.

گفتند: یا محمد بلى در این مقدمه حق بجانب شماست.

پس آنگاه حضرت حبیب اللَّه تعالى فرمود: كه آیا شما قائل میشوید باینكه عالم قدیم و غیر محدث است و حال آنكه شما دانا و عارفید معنى آنچه در سابق اقرار بآن نمودید از حدوث لیل و نهار، و همچنین واقف و عالمید بمعنى آنچه در سابق منكر آن بودید مثل حدوث اشیا و مانند آن؟

گفتند: بلى یا محمد ما بر جمیع حقایق اقوال خود بالتمام عالم و مطلعیم.

حضرت رسول ایزد معبود فرمود كه پس این نیز مثل چیزهاى مبصر و مرئى شما بود كه بعضى از آن محتاج در قوام و التیام بلكه در بقا و دوام ببعضى دیگر باشند و تا آن اجزاء بهم نرسند وجود آن ممكن بحسب عقل و امكان نباشد، چون بناى عمارت كه محتاج بآلات و اجزاى بسیار است از احجار و اخشاب و اوتاد و حبال، زیرا كه عمارت بغیر ما یحتاج منسق و محكم نگردد بلكه بغیر ضروریات وجود آن ممتنع و محال است.

همچنین است حال جمیع اشیا كه بنظر شما درآید اكثر آنها در ربط و نظام مرتبط و محتاج بالتیام و انتظام اشیاى دیگرند، و هر گاه احتیاج بعضى ببعض دیگر بجهت قوت و استحكام یا بواسطه تمامیت و انسجام آنها قدیم باشند بنا بر اعتقاد شما یا آنكه‏ صفات محدثه در آنها ظاهر و هویداست، پس ما را اعلام نمائید كه اگر جمیع اشیا حادث باشد چگونه است و چه فساد دارد مع هذا صفات حادثه در آن اشیا بغایت ظاهر و هویدا باشد چنان كه گذشت.

چون طایفه لئام كلام خیر الانام علیه الصلاة و السّلام باین غایت و انجام استماع و اصغا نمودند حیران شدند.

در آن حال رسول ایزد متعال گفت: اگر شما در باب اشیا صفات غیر مذكورات بجهت آنها گذشته یا آینده داشته باشند باید كه بیان كنید.

چون آن طایفه بى‏رویت یافتند كه براى اشیاء محدثه كه توانند بیان نمود ندارند مگر آنكه گویند این موجود اینست كه جماعت دهریه را زعم چنانست كه آنها قدیم بغیر دلیل مستقیم‏اند، پس از این جهت دهریه بى‏رویت ملزم و ساكت گشته گفتند: یا محمد ما را فرصت و مهلت دهید تا در كار خود ملاحظه از روى نظر و فكر نمائیم.

پس از آن حضرت نبى الانس و الجان روى بجماعت ثنویه بى‏رویه كه میگفتند نور و ظلمت دو مدبرانند در خلقت زمین و آسمان، آورده فرمود كه شما را چه چیز بر این داشت كه قائل باین قول غیر معقول شدید؟

گفتند: یا محمد ما جمیع خلق اشیا را منحصر در دو صنف یكى خیر و دیگرى شر یافتیم، و نیز بوجدان و تجربه یافتیم كه خیر ضد شر است چنانچه صحت ضد ضرر، فلهذا ما منكر این امر شدیم كه یك فاعل محال است دو امر خیر و شر و نفع و ضرر را توانند موجود و ظاهر گردانید بلكه هر یك از خیر و شر را فاعل دیگر بحسب عقل و فكر باید، چنان كه برف مثلا از روى كمال تدبر و حال ممتنع و محال است كه بنوعى كه آتش مسخن و گرم میگرداند او نیز میتواند گرم نمود همچنان كه آتش بى‏قیل و قال محال است كه تبرید تواند كرد، بناء علیه اثبات دو صانع بجهت ظلمت و نور بوساطت خرد و شعور مقرر و مشهور كردیم.

حضرت رسول علیه الصلاة و السّلام بعد از استماع كلام ناتمام آن طایفه تیره سر انجام فرمود كه آیا هر یك از الوان سواد و بیاض و سرخ و زرد و سبز و ازرق را ضد یك دیگر نیافتید زیرا كه از این دو رنگ بموجب عقل و حال ممتنع و محال است كه در یك جسم و یك محل متلون و متوطن گردند چنانچه حر و برد بواسطه ضدیت محال و ممتنع است در یك محل مجتمع گردند.

گفتند: بلى یا محمد یافتیم ما كه هیچ دو رنگ از روى یافت عقل و فرهنك در یك محل لبث و درنگ نمى‏توانند كرد.

حضرت نبى المحمود در جواب فرمود كه پس بر شما لازم و واجب گردد بعدد هر لون صانع دیگر ثابت و مقرر گردانید تا فاعل هر ضد از الوان مذكوره غیر فاعل ضد دیگر باشد.

حضرت امام الهمام جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام فرمود كه چون آن طایفه لئام كلام حقیقت ارتسام رسول ایزد علام بر این نهج و مرام استماع و استعلام نمودند ساكت شدند، در آن حال نبى ایزد متعال فرمود:

ظلمت و نور چگونه در یك محل مختلط و مسطور گردند كه نور بمشیت رب غفور بالطبع میل بصعود و عروج دارد و ظلمت بموجب طبیعت مائل هبوط و نزول است و فیما بین این دو امر بدیهى مباینت كلى است كه از روى عقل این دو امر در یك محل مجتمع گردند چنانچه شما مى‏بینید كه هر گاه دو شخص یكى اراده سفر مشرق و دیگرى میل سیر جانب مغرب كند و هر یكى بطى مسافت مقصود روان گردند و در آن مرام سعى تمام و جهد لا كلام نمایند هر یك از ایشان بهر خطوه و گام بناكام دو گام از دیگر مستغرب و بعید گردند، آیا مادامى كه این دو شخص سایر و قاطر متردد و شاطر بموجب اراده و قصد بجانب مركز و مقصد باشند. بنا بر اعتقاد شما هیچ احتمال ملاقات آن دو كس‏  با یك دیگر دارد؟.

گفتند: نه یا محمد زیرا كه هر یك چون طى مسافت بخلاف نحو مسافت دیگر مى‏نمایند بنا بر این ملاقات ایشان با یك دیگر محال ظاهر و عیان است.

در آن وقت حضرت رسول علیه السّلام فرمود كه بنا بر این ظاهر و معین شد كه ظلمت و نور هرگز در یك محل مختلط و مستعمل نگردند، بجهت آنكه سیر هر یك بخلاف جهت سیر دیگر است، بواسطه آن كه سیر نور بطرف بالا و سیر ظلمت به- صوب هبوط و حضیض منتهض است.

بعد از آن حضرت نبى الانس و الجان فرمود كه پس چگونه این عالم بوسیله امتزاج امرى كه محال است بآن چیزى ممتزج شود حادث گردد بلكه این نور و ظلمت هر دو مدبران جمیعا مخلوقان ایزد سبحانند و بدلایل مذكوره خالق و صانع نیستند بلكه در وجود محتاج بموجدند.

چون طایفه ثنویه جواب اسئله خود باین آب و تاب از حضرت رسالت مآب شنیدند ملزم و مضطرب چون سیماب و عاجز و متحیر و بى‏تاب گشته گفتند: یا محمد چون ما را تاب سؤال و جواب شما از روى صدق و صواب نماند ما را به عنایت خود فرصت و مهلت فكر در باب مذهب و مآب نمائى. و اللَّه اعلم بالصواب.

منبع:احتجاج علی اهل لجاج/علامه طبرسی/ج1/صص 55 الی62




اگرمشروعیت ولایت فقیه از ناحیه خداست پس چرا مردم ولی فقیه را از راه خبرگان انتخاب می کنند؟


ولايت فقيه دو بُعد دارد: مشروعيت و مقبوليت . بنابر ديدگاه نصب , بُعد مشروعيت آن با نصب فقيه از سوي امام معصوم و در نتيجه پيوستن او به زنجيرهء ولايت الهي است , و بُعد مقبوليت آن با پذيرش مردم صورت مي گيرد; بنابراين نظر مردم نقش اساسي دارد. تا مردم به ولي فقيه ـمستقيم يا غير مستقيم ـ رأي ندهند و ولايت وي را نپذيرند, ولايت او از قوه به فعل در نمي آيد. امام خميني ره در كنار مشروعيت الهي ولي فقيه , مقبوليت مردمي را نيز در نظر داشت و در كنار ولايت شرعي , براي رأي مردم اهميت خاصي قائل بود. ايشان در فرماني كه براي تشكيل شوراي انقلاب صادر كردند,رأي قاطع مردم را پشتوانهء كار خود بر شمردند و فرمود: به موجب حق شرعي وبر اساس رأي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران كه نسبت به اين جانب ابراز شده است , در جهت تحقق اهداف اسلامي ملت , شورايي به نام شوراي انقلاب اسلامي ... موقتاً تعيين شده و شروع به كار خواهد كرد.

چه بسا در يك زمان فقهاي زيادي واجد شرايط باشند كه طبيعي است هريك به طور مستقل نمي توانند رهبري جامعه را بر عهده گيرند. از ميان آن ها يكي حق به كار بستن ولايت خود را دارد و آن يك نفر با انتخاب خبرگان شناخته مي شود.







چرا ولی فقیه با رای مستقیم مردم انتخاب نمی شود؟

چرا ولي فقيه با رأي مستقيم مردم انتخاب نمي‏شود؟ آيا مردم فهم و شعور اين كار ندارند؟

به نظر شما چه كسي مي‏تواند صلاحيت و توان علمي فيزيكدانان، رياضي دانان، شيمي دانان و... را تعيين كند و به آن‏ها نمره منصفانه و واقعي بدهد؟ چه كسي مي‏تواند ميزان تخصص پزشكان و مهندسان رامورد ارزيابي قرار دهد و قضاوت عادلانه و واقع بينانه داشته باشد؟ اگر تصميم گرفته شود براي اين كه قضاوت منصفانه و تعيين عادلانه صورت گيرد، به آراي مردم رجوع شود و انتخاباتي برگزار گردد، كدام دسته از مردم هستند كه مي‏توانند با آراي خود، توان علمي دانشمندان را درهر رشته‏اي تعيين كنند؟ همه مردم يا برخي از آنان؟!

اگر براي تعيين عالم‏ترين و قوي‏ترين دانشمند در هر رشته‏اي، انتخاباتي ميان دانشمندان رشته مربوط برگزار شد، آيا مي‏توان اشكال كرد كه چرا متخصص در فيزيك يا رياضيات با رأي مستقيم همه مردم انتخاب نشده است و مگر مردم فهم و شعور اين كار را ندارند يا قبول داريد كه در هر كاري بايد به متخصص و اهل فن آن رجوع كرد؟

وقتي كسي بيماري قلبي يا ناراحتي گوارشي دارد، بايد به پزشك مراجعه كند يا دنبال جوشكار و بنا و نجار برود؟

چگونه است كه در همه كارها بايد به متخصص مراجعه كرد، ولي در مسايل فقهي و شناخت فقيه جايز شرايط و صلاحيت‏هاي تعيين شده در روايات و احاديث براي زعامت و رهبري، نياز به مراجعه به متخصص در فقه و احاديث و روايات نيست، بلكه هر كسي مي‏تواند نظر دهد؟!

آيا عقل آگاه و سالم و به دور از هوي و هوس حكم نمي‏كند كه در اين امر مهم و خطير نيز كه با حيات و سرنوشت ميليون‏ها انسان مسلمان گره خورده، بايد به "فقيه شناسان و خبرگان امت" مراجعه كرد، همان گونه كه قرآن كريم دستور فرموده: "فاسئلوا اهل الذكر؛ از آگاهان بپرسيد".

مراحل انتخاب ولي فقيه و نقش مردم در آن

هر كسي كه با علوم اسلامي و فقه احكام و مقررات عملي دين آشنايي در حد اجتهاد و قدرت استنباط داشته باشد، مجتهد ناميده مي‏شود.

فقهاي شوراي نگهبان از طريق برگزاري آزمون و مصاحبه يا با توجه به شهرت علمي و فقهي يا گواهي مراجع تقليد، صلاحيت افراد را در امر اجتهاد و قدرت استنباط احراز كرد، به مردم معرفي مي‏كنند.مردم در انتخابات مجلس خبرگان رهبري، از ميان كانديداهايي كه صلاحيت آن‏ها اعلام شده، هر كسي راكه خواستند، رأي مي‏دهند و انتخاب مي‏كنند.

افراد منتخب مردم، بر كارهاي رهبري نظارت دارند، تذكر مي‏دهند و نصيحت مي‏كنند، و در صورت از دست دادن صلاحيت و شرايط رهبري ، مي‏توانند بر كنارش كنند. نيز در صورت رحلت ولي فقيه، فرد ديگري را برمي‏گزينند.






پاسخ به یک سوال مهم

مخالفین ادعا می کنند که انتخاب رهبر توسط خبرگان و تاييد صلاحيت خبرگان توسط شوراي نگهبان مستلزم دور است ! حال چه جوابی برای رد اینچنین ادعاهایی  می توان داد؟

 بايد گفت : در اين رابطه پاسخ هاي متعددي وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود. قبل از اين كه به پاسخ اين اشكال بپردازيم بايد متذكر شويم كه ريشه ي اين اشكال در واقع مربوط به بحثي است كه در فلسفه ي سياست و در مورد نظام هاي دموكراسي و مبتني بر انتخابات مطرح شده است . در آن جا اين بحث و اين اشكال مطرح شده كه اعتبار قوانين و مقرراتي كه در يك نظام دموكراتيك توسط مجالس نمايندگان يا دولت وضع مي شود بر چه اساس است ؟ و پاسخ ابتدايي هم كه داده مي شود اين است كه اعتبار آن بر اساس رأي مردم است ; يعني چون مردم به اين نمايندگان يا به اين حزب و دولت رأي داده اند, بنا بر اين قوانين و مقررات موضوعه توسط آن ها اعتبار پيدا مي كند: رأي مردم (اعتبار مي بخشد به )قوانين و مقررات وضع شده توسط مجلس و دولت اما بلافاصله اين سوال به ذهن مي آيد كه به هنگام تأسيس يك نظام دموكراتيك و در اولين انتخاباتي كه مي خواهد برگزار شود و هنوز مجلس و دولتي وجود ندارد و تازه مي خواهيم از طريق انتخابات آن ها را معين كنيم , خود اين انتخابات نياز به قوانين و مقررات دارد; اين كه آيا زنان هم حق رائي داشته باشند يا نه ؟ حداقل سن رائي دهندگان چه مقدار باشد؟ حداقل آراي كسب شده براي انتخاب شدن چه مقدار باشد؟ آيا اكثريت مطلق ملاك باشد يا اكثريت نسبي يا نصف به علاوه ي يك يا يك سوم آراي مائخوذه ؟ نامزدها از نظر سن و ميزان تحصيلات و ساير موارد بايد واجد چه شرايطي باشند و ده ها مسئله ي ديگر كه بايد قوانين و مقرراتي براي آن ها در نظر بگيريم . و بسيار روشن است كه هر يك از اين قوانين و مقررات و تصميمي كه در مورد چگونگي آن گرفته مي شود مي تواند بر سرنوشت انتخابات و فرد يا حزبي كه در انتخابات پيروز مي شود و رائي مي آورد تاثير داشته باشد. در كشورهاي غربي (يا لا اقل در بسياري از آن ها) كه پيش گامان تائسيس نظام هاي دموكراتيك در يكي , دو قرن اخير شناخته مي شوند, زنان در ابتدا حق رائي نداشتند و انتخابات بدون حضور زنان برگزار مي شد و اين احتمال قوياً وجود دارد كه ا گر از ابتدا زنان حق رائي مي داشتند ما امروز نام افراد و احزاب و شخصيت هاي ديگري را در تاريخ سياسي بسياري از كشورهاي غربي مشاهده مي كرديم . تا همين اواخر نيز در كشور سوييس كه داراي بيش از بيست ((كانتون )) مستقل است در بسياري از كانتون هاي آن , زنان حق رائي نداشتند. با تغيير حداقل سن لازم براي شركت در انتخابات از 16 به 15 سال , در كشورهايي نظير كشور ما كه نزديك به هفتاد درصد جمعيت را جوانان تشكيل مي دهند, احتمال قوي مي رود كه وضعيت انتخابات و افراد و گروه هايي كه حايز اكثريت آرا مي شوند به كلي دگرگون شود. اكنون سؤال اين است كه در اولين انتخاباتي كه در هر نظام دموكراسي برگزار مي شود و هنوز نه دولتي و نه مجلسي در كار است براي سن و جنسيت افراد شركت كننده و يا در مورد شرايط نامزدهاي انتخابات و ميزان آرايي كه براي انتخاب شدن نياز دارند و مسائل مشابه ديگري كه مربوط به برگزاري انتخابات است , چه مرجعي و بر اساس چه پشتوانه اي بايد تصميم بگيرد؟ در اين جا تأكيد اكيد مي كنيم كه توجه داشته باشيد اگر براي اولين دولت و اولين مجلسي كه بر سركار مي آيد نتوانيم پاسخ درست و قانع كننده اي بدهيم تمامي دولت ها و مجالس قانون گذاري كه پس از اين اولين دولت و مجلس در يك كشور روي كار مي آيند زير سؤال خواهند رفت و اعتبار و مشروعيت آن ها مخدوش خواهد شد; زيرا دولت و مجلس دوم بر اساس قوانين و مقررات مصوب دولت و مجلس اول تشكيل مي شود; دولت و مجلس سوم بر اساس قوانين و مقررات مصوب دولت و مجلس دوم تشكيل مي شود; دولت و مجلس چهارم بر اساس قوانين و مقررات مصوب دولت و مجلس سوم تشكيل مي شود و به همين صورت ادامه پيدا مي كند: دولت و مجلس اول و قوانين موضوعه ي آن ها (اعتبار مي بخشد به )دولت و مجلس دوم و قوانين موضوعه ي آن ها (اعتبار مي بخشد به )دولت و مجلس سوم و قوانين موضوعه ي آن ها... و بديهي است كه اگر اشكال مذكور در مورد دولت و مجلس اول حل نشود و اعتبار آن ها تثبت نگردد اعتبار تمامي دولت ها و مجالس قانون گذاري بعد تا آخر زير سؤال خواهد رفت . براي حل اين اشكال , برخي از نظريه پردازان و دانشمندان علوم سياسي گفته اند ما بالاخره چاره اي نداريم كه انتخابات اول را بر مبناي يك سري قوانين و مقررات برگزار كنيم . به عنوان مثال فرض كنيد انتخاباتي را بر اساس اين قوانين و مقررات برگزار مي كنيم : الف - حداقل سن رأي دهندگان 16 سال است ;

ب - زنان حق انتخاب شدن و انتخاب كردن ندارند;

 ج - در مورد نامزدهاي انتخاباتي هيچ سطح خاصي از تحصيلات و مدرك علمي معتبر نيست ;

 د - حداقل آراي لازم براي انتخاب شدن , 13 كل آراي مأخوذه مي باشد;

 ه' - حداقل سن انتخاب شوندگان 20 سال مي باشد.

 پس از آن كه انتخابات را بر اساس اين قوانين و مقررات برگزار كرديم و اولين دولت و مجلس را تشكيل داديم آن گاه اين اولين دولت و مجلس تصويب مي كند كه اين انتخابات برگزار شده با همين قوانين و مقررات معتبر است و بدين صورت اين اولين انتخابات , وجهه و پشتوانهء قانوني و معتبر پيدا مي كند. البته براي انتخابات بعد بايد اين اولين دولت و مجلس تصميم گيري كند; كه ممكن است همين قوانين و مقررات را ابقا كند و ممكن هم هست برخي يا همه ي آن ها را تغيير دهد. ولي بالاخره به طريقي كه بيان شد مشكل اولين انتخابات و اعتبار قانوني آن حل مي شود. بسيار روشن است كه اين پاسخ , پاسخ صحيحي نيست و مشكل را حل نمي كند; زيرا سؤال ما در مورد همين اولين دولت و مجلسي است كه مي خواهد به دولت ها و مجالس بعدي و قوانين و مقررات مصوب آن ها اعتبار بدهد در حالي كه خودش بر اساس انتخاباتي بر سر كار آمده كه آن انتخابات بر اساس يك سري قوانين و مقرراتي برگزار شده كه آن قوانين و مقررات , ديگر مصوب هيچ دولت و مجلس منتخب مردمي نيست . و اين كه همين دولت و مجلس بخواهد به انتخاباتي كه بر اساس آن روي كار آمده اعتبار و مشروعيت ببخشد چيزي نيست جز همان رابطه ي دوري كه در ابتدا اشاره كرديم . اولين انتخابات (اعتبار مي بخشد به )اولين مجلس نمايندگان يا دولت به هر حال اين اشكالي است كه بر تمامي نظام هاي مبتني بر دموكراسي وارد مي شود و هيچ پاسخ منطقي و قانع كننده اي هم ندارد و به همين دليل هم تقريبا" تمامي نظريه پردازان فلسفه ي سياست و انديشمندان علوم سياسي , به خصوص در دوران معاصر, اين اشكال را پذيرفته اند ولي مي گويند چاره اي و راهي غير از اين نيست و براي تأسيس يك نظام دموكراتيك و مبتني بر آراي مردم , از اين مسئله نيست و هيچ راه حلي عملي براي اين مشكل وجود ندارد. بنابراين , در مورد اشكال دوري هم كه درباره ي رابطه ي مجلس خبرگان با رهبري و ولي فقيه مطرح مي شود يك پاسخ مي تواند اين باشد كه همان گونه كه اين مشكل در تمامي نظام هاي مبتني بر دموكراسي وجود دارد ولي با وجود اين موجب نشده دست از دموكراسي بردارند و به فكر نظام هايي از نوع ديگري باشند, وجود چنين مشكلي در نظام ولايت فقيه هم نبايد موجب شود ما اصل اين نظام را مخدوش بدانيم و گرنه بايد تمامي حكومت ها و نظام هاي دموكراتيك قبلي و فعلي و آينده ي جهان را نيز مردود شمرده و نپذيريم . اما واقعيت اين است كه اين اشكال دور فقط بر نظام هاي دموكراسي وارد است و نظام مبتني بر ولايت فقيه اساسا" از چنين اشكالي مبراست و در اين جا هيچ دوري وجود ندارد. دليل آن هم اين است كه ولي فقيه اعتبار و مشروعيت خود را از جانب خداي متعال , و نه از ناحيه ي مردم , كسب مي كند و قانون و فرمان خداي متعال نيز همان طور كه قبلاً اشاره كرده ايم اعتبار ذاتي دارد و ديگر لازم نيست كسي يا مرجعي به فرمان و قانون خداوند اعتبار بدهد بلكه بر اساس مالكيت حقيقي خداي متعال نسبت به همه ي هستي , خداوند مي تواند هر گونه تصرف تكويني و تشريعي كه بخواهد در مورد هستي و تمامي موجودات اعمال نمايد. يعني در نظام مبتني بر ولايت فقيه آن چه در ابتداي تأسيس نظام اتفاق مي افتد به اين صورت است : خداي متعال (اعتبار مي بخشد به ) ولي فقيه و دستورات او (اعتبار مي بخشد به )مجلس و دولت مغالطه اي كه در وارد كردن اشكال دور به رابطه ي ميان ولي فقيه و خبرگان وجود دارد در آن جاست كه مي گويد: ((ولي فقيه اعتبارش را از مجلس خبرگان كسب مي كند)) در حالي كه اعتبار خود خبرگان به امضاي ولي فقيه و از طريق تأييد توسط شوراي نگهبان است كه خود اين شورا اعتبارش را از رهبر گرفته است . و پاسخ آن هم همان طور كه گفتيم اين است كه اعتبار ولي فقيه از ناحيه ي خبرگان نيست بلكه به نصب از جانب امام معصوم (ع ) و خداي متعال است و خبرگان در حقيقت رهبر را نصب نمي كنند بلكه نقش آنان ((كشف )) رهبر منصوب به نصب عام از جانب امام زمان (ع ) است . نظير اين كه وقتي براي انتخاب مرجع تقليد و تعيين اعلم به سراغ افراد خبره و متخصصان مي رويم و از آن ها سؤال مي كنيم , نمي خواهيم آنان كسي را به اجتهاد يا اعلميت نصب كنند بلكه آن فرد در خارج و در واقع يا مجتهد هست يا نيست , يا اعلم هست يا نيست , اگر واقعاً مجتهد يا اعلم است تحقيق ما باعث نمي شود از اجتهاد يا اعلميت بيفتد و اگر هم واقعا" مجتهد و اعلم نيست , تحقيق ما باعث نمي شود اجتهاد و اعلميت در او به وجود بياد. پس سؤال از متخصصان فقط براي اين منظور است كه از طريق شهادت آنان براي ما كشف و معلوم شود كه آن مجتهد اعلم (كه قبل از سؤال ما خودش در خارج وجود دارد) كيست . در اين جا هم خبرگان رهبري , ولي فقيه را به رهبري نصب نمي كنند بلكه فقط شهادت مي دهند آن مجتهدي كه به حكم امام زمان (ع ) حق ولايت دارد و فرمانش مطاع , است اين شخص است . پاسخي ديگر براساس نظريه انتخاب : در اين باره توجه به چند نكته لازم است : الف ) به نظر مي رسد در اين باره , نوعي مغالطه و خلط معنا صورت گرفته است . ((دور)) منطقي آن است كه وجود چيزي با يك يا چند واسطه , بر خودش متوقف باشد ; مثلاً ((الف )) به وجود آورنده ي ((ب )) و ((ب )) به وجود آورنده ي ((الف )) باشد كه در نتيجه ((الف )) به وجود آورنده ي ((الف )) خواهدبود. ]الف  ب و ب ---< الف = الف ---< الف [ در علم حقوق گرچه چيزي به نام دور با تعريف معين نداريم , ليكن مسامحتا" اگر تعين ((الف )) ناشي از ((ب )) باشد و ((ب )) هم توسط ((الف )) تعين يابد, مي توان دور ناميد. در اين جا بايد توجه داشت كه چه در دور منطقي و چه در دور حقوقي , نحوه وابستگي دو پديده به يكديگر, بايد يكسان بوده باشد ; مثلاً اولي علت ايجادي دومي و دومي علت ايجادي اولي باشد, اما اگر به گونه هاي متفاوتي دو پديده نسبت به يكديگر وابستگي پيدا كنند, دور نيست بلكه وابستگي متقابل است و چنين چيزي هم در نظام تكوين و علوم طبيعي پذيرفته شده و منطقي است و هم در همه نظام هاي حقوقي جهان به اشكال گوناگون وجود دارد. اكنون بايد ديد مطلب ادعا شده دقيقاً چه وضعيتي دارد؟ اگر نسبت شوراي نگهبان و خبرگان همان نسبتي بود كه خبرگان با رهبري دارد, ادعاي چنين دوري قابل قبول بود ; يعني , به اين شكل كه تمام گزينه هاي زير بدون استثنا درست باشد:

 1- رهبر تعيين و نصب شوراي نگهبان نمايد;

 2- شوراي نگهبان تعيين و نصب مجلس خبرگان كند;

3- خبرگان تعيين و نصب رهبر كند ; در حالي كه واقعيت چنين نيست ; زيرا: اولاً, نسبت مجلس خبرگان و شوراي نگهبان با نسبت ديگر اعضاي مجموعه , متفاوت است .

 ثانياً, عنصر چهارمي وجود دارد كه نقش عمده را ايفا مي كند و در دور ادعايي لحاظ نشده است و آن نقش مردم است ; يعني , شوراي نگهبان به هيچ وجه تعيين كننده ي اعضاي خبرگان نيست ; بلكه اعضاي خبرگان با ميل خود براي نمايندگي , نامزد مي شوند و كار شوراي نگهبان , صرفاً نقش كارشناختي از نظر تشخيص صلاحيت هاي مصرح در قانون اساسي و اعلام آن به مردم است و هيچ گونه حق نصب ندارد. سپس مردم هستند كه در ميان افراد ذي صلاح به نامزدهاي مورد نظر خود رأي مي دهند.

ب ) در بطلان دوري كه فرض شده , كافي است به اين موضوع توجه شود كه مجلس خبرگان طبق مصوبه خود, امر تشخيص صلاحيت را به اعضاي فقهاي شوراي نگهبان سپرده است و چنانچه بخواهد هر زماني مي تواند آن را به گروه ديگري بسپارد و اين امر مطابق قانون اساسي است ; زيرا در اصل يكصد و هشتم قانون اساسي اين حق به مجلس خبرگان داده شده است . بنابراين انتخاب رهبري با مجلس خبرگان است و تعيين صلاحيت خبرگان با گروهي است كه خود انتخاب مي كنند نه رهبري , هر چند فعلاً گروهي را كه خبرگان انتخاب كرده همان افرادي هستند كه رهبري براي نظارت بر مصوبات مجلس شوراي اسلامي انتخاب كرده است . اگر انتخاب گروه تعيين كننده صلاحيت خبرگان با رهبري بود اين دور مي شد در حالي كه چنين نيست .






چرا باید رهبردینی داشته باشیم ؟


سوال این است که اساسا چه فرقی بین رهبری دینی و رهبری غیر دینی است و ما چرا باید رهبر دینی داشته باشیم ؟انسان موجودي اجتماعي است كه به نحو غريزي و طبيعي يا به جهت برآوردن نيازهاي ضروري خود، به زندگي اجتماعي گرايش دارد؛ زيرا به نيازها و خواسته‏هاي خود در درون جامعه و در همكاري با ديگر انسان‏ها دست مي‏يابد؛ بنابراين بايد با انسان‏هاي ديگر همكاري و تعاون داشته باشد و به تنهايي نمي‏تواند تمام نيازهاي خود را برآورده كند، اما از آنجا كه عقايد، نظريه‏ها، گرايش‏ها و تفكرات و بعضاً منافع انسان‏ها با هم اختلاف دارد، براي جلوگيري از هرج و مرج و آنارشيسم در هر جامعه‏اي، اگر چه يك جامعه كوچك باشد، نياز به قوانين و رهبر يا رهبراني كه اداره كننده امور جامعه باشند و مديريت اجتماعي جامعه و انسان‏ها را اداره و تدبير كنند.

اميرالمؤمنين در يك بيان كوتاه فرموده است: "لا بد للناس من امير بر او فاجر" هر جامعه‏اي (كه بخواهد برقرار و پايدار بماند) نيازمند به يك امير و رهبر است، خواه نيكوكار باشد يا بدكار و نادرست. در اين كلام حضرت علي (ع) لزوم امارت و رهبري را بيان نموده است كه حتي اگر فاجر و فاسق هم باشد، باز براي جامعه لازم است و بهتر از آن است كه جامعه اصلاً امارت و رهبري نداشته باشد.

لزوم رهبر و سرپرست آن قدر مهم است كه حتي گفته شده اگر در يك جمعي خواه در مسافرت يا در غير مسافرت بوديد و با همديگر تعاون و همكاري داشتيد، سعي كنيد يك رهبر و مسئول براي خود انتخاب كنيد. اين مسئله در يك جامعه كوچك مانند خانه نيز لازم دانسته شده است و در درون يك خانواده نيز بايد كسي باشد كه مديريت و رهبري خانه را به عهده داشته باشد تا همه افراد نقش‏هاي خود را ايفا نمايند و از اختلاف و هرج و مرج و گسستگي و نزاع جلوگيري شود.

رهبر ديني و غير ديني از جهات مختلف با هم تفاوت دارند كه به چند مورد آن اشاره مي‏كنيم:

1 - از نظر صفات و ويژگي‏ها: رهبر ديني بايد صفات و ويژگي‏هاي لازم را كه در دين آمده دارا باشد. عدالت، آگاهي به احكام الهي و آگاه به شرايط زمان از جمله آن شرايط است، اما در رهبر غير ديني اين شرايط ضرورت ندارد و يا مراعات نمي‏شود.

2 - رهبر ديني بايد جامعه را براساس احكام و دستورات ديني اداره كند و نمي‏تواند از آن احكام تخطي كند، اما در جوامع غير ديني اين موضوع رعايت نمي‏شود كه يا براساس نظر مردم، يا نظر طبقه خاص مانند سرمايه‏داران يا با خود كامگي و استبداد رهبر ديني اداره مي‏شود.

3 - رهبر ديني در جامعه داراي مشروعيت ديني است، اما رهبر غير ديني مشروعيت ندارد.

4 - در صورت فاقد بودن شرايط يا از دست دادن شرايط، رهبر ديني از رهبري ساقط مي‏شود.







خصوصیات منافقین در اخرالزمان و رویارویی آنها با اصل ولایت فقیه

مردان و زنان منافق در آخرالزمان

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به یکی از اصحاب خود به نام ابن مسعود فرمود:
به زودی روزگاری می رسد که مردمانی غذاهای رنگارنگ می خورند و با سوار شدن بر مرکب ها، خود را مانند زنان آرایش کرده اند و زنان با آرایش و خود نمایی به خیابان ها می آیند ... اینان منافقین این امت هستند در آخرالزمان ...

...ایپسرمسعود،روزگاریخواهد آمد که پایداری در دین مانند آن است که شخص دیندار بخواهد قطعه ای از آتش را در دست خود نگه دارد.(سفینه البحار، ج 3، ص 492)

 

زنانی که حرام های الهی را حلال می شمارند

امام علی علیه السلام:

در آخرالزمان که بدترین زمانها است، زنانی هستند که در حالی که پوشیده اند، برهنه اند (لباس نازک و یا بدن نما به تن دارند)، با خودآرایی از خانه بیرون می آیند، آنها از دین بیرون رفته اند و در فتنه ها داخل شده اند، به شهوات تمایل دارند و به سوی لذات نفسانی می شتابند، حرام های الهی را حلال می شمارند. اینان در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار خواهند شد.

)من لایحضرالفقیه، ج 2، ص 125 - وسایل الشیعه، ج 14، ص19)


حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود:

هنگامى که چهار چیز در جامعه شایع و رایج گردد چهار نوع بلا و گرفتارى پدید آید:
چنانچه زنا رایج گردد زلزله ـ و مرگ ناگهانى ـ فراوان شود.  چنانچه زکات و خمسِ اموال پرداخت نشود حیوانات نابود شود.  اگر حاکمان جامعه و قُضات ستم و بى عدالتى نمایند باران ـ رحمت خداوند ـ نمى بارد.  و اگر اهل ذمّه تقویت شوند مشرکین بر مسلمین پیروز آیند

خصلتهای منافقین   

 از مجموع آيات و روايات اوصاف و نشانه‌هاي متعددي براي منافقان فهميده مي‌شود كه در جمع‌بندي مي‌توان آن را در يازده نشانه و صفات خلاصه كرد.
1- دروغگويي صريح و آشكار.
2- استفاده از سوگندهاي دروغين و اصرار زياد، نيز هياهوي بسيار و ادعاهاي بزرگ.
3- عدم درك واقعيات به واسطه رها كردن آيين حق.
4- خدعه و نيرنگ،‌ تملق و چاپلوسي، چرب‌زباني و پيمان‌شكني.
5-‌ عدم انعطاف در مقابل حق، همچون يك قطعه چوب خشك.
6- بدگماني و ترس و وحشت از هر حادثه و نوميد از هر چيز.
7- حق و پيروان آن را به باد مسخره گرفتن.
8- فسق ، تا جایی که در احادیث متعدد وارد شده که اگر عالِم( به کسر لام)  فاسق شود عالَم ( به فتح لام ) را فاسد می کند. ( اذا فسق العالِم فسد العالَم )
9- خود را مالك همه چيز دانستن و ديگران را محتاج خود پنداشتن.
10- خود را عزيز و برتر دانستن و ديگران را ذليل و ناآگاه و سفيه قلمداد كردن(تفسير نمونه، ج24،‌ص 165 و ج 1، ص 99).
11- بر رفاه و آسايش ديگران حسد ورزيدن، و اگر بلايي وارد شود،‌ خوشحال مي‌شوند!(نهج البلاغه، خطبه 194)




گزارش تخلف
بعدی