مناظره پیامبر اکرم (ص) با طبیعیون (معروف به دهریون)



ضمن تبریک عید الله الکبر عید غدیر خم توجه دوستان را به متن مناظره پیامبر (ص) با گروه دهریون جلب می کنم . امید است که مفید واقع شود .

حضرت خاتم الانبیا محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله به یکی از دهریان(طبیعیون) زمان خویش فرمودند: شما به چه حجت و دلیل احتجاج و استدلال نموده میگوئید كه تمامى اشیاى موجوده معینه و همگى اعیان صوریه نوعیه را بدایت بین و نهایت روشن نیست، بلكه جمیع آنها قدیم و ازلى و باقى و سرمدى‏اند، هرگز صفت فنا و صورت زوال نپذیرند.

دهریه بى‏رویه در جواب حضرت سید البریه علیه الصلاة و التحیه عرض نمودند كه ما هر چه بدیده عیان مشاهده و از روى عقل و عرفان ملاحظه نمائیم، بلكه حقایق همه آنها را تدبر و تفكر فرمائیم چون سببى كه وسیله حدوث اشیا و امرى كه موجب ایجاد همه آنها بعد از عدم بود بین و آشكارا و واضح و هویدا نیست، عقل ما از روى علم و حذاقت و خرد از روى فطنت و فراست حكم جزم نمود كه همگى اشیا موجوده بدایت و اولى و نهایت و آخرى ندارند، و چون دست زوال و فنا و نقصان و انطفا از دامن همگى كشیده و كوتاه است بناء علیه حكم بر صفت بقا و دوام آن اشیاء نمودیم.

حضرت رسول (ص) فرمود كه آیا شما آن اشیا را قدیم یافتید كه اصلا آنها را بدایت ظاهر و پیدا نباشد یا آنكه آن اشیا را دائم و باقى ابد الابد یافتید كه بالكلیه زوال و فناپذیر نباشند، اگر قائل شوید بر آنكه ما اشیاى موجوده خارجیه و ذهنیه را قدیم و ازلى بلكه باقى و سرمدى یافتیم پس باید كه شما تعقل و تفكر نفس و شخص خود نمائید و در آن مرام از روى فراست تمام خوض فرمائید، زیرا كه بنا بر اعتقاد شما لازم آید كه شما در ازل الآزال بهمین صورت و صفت حال موجود باشید بى‏قیل و قال، و شما را مدت بدایت و نهایت نباشد، یعنى زمانى در سابق بر ایجاد شما نگذشته باشد كه شما در آن زمان این هیكل صورى و صفت نوعى كه الحال بدین منوال میباشد سابقا در ازل الآزال بدین نوع و حال موجود نباشید و یا اصلا از حین عدم پاى در مكان وجود ننهاده‏ باشید بهر نحو و حال كه باشد.

و نیز چون قائل بر این جمله كه همگى اشیا باقى و دائمند و هرگز زوال و فنا نپذیرند، شوید باید كه ذوات شما نیز بر صفت دوام و بقا همیشه پابرجا باشد و اصلا موت و فنا را بر ذات شما راه نباشد. پس اگر طائفه دهریه بى‏رویه شما قائل بر این قول لا یعنى میگردند هر آینه بیقین شما مدافعه امرى معاینه و آشكارا میكنید و امرى كه بحسب بداهت عقل و رأى خلاف آن ظاهر و هویدا باشد ادعا مینمائید، در این مقال تمامى ارباب فضل و حال و اصحاب معرفت و كمال تكذیب شما نمایند، زیرا كه واضح و روشن و لایح و مبرهن است كه شما قبل از این بمدت قلیل بصفت وجود تغییر و تكمیل یافته بودید، بلكه باندك زمانى صور نوعیه تمام دهریه بل سایر البریه بمضمون «الجنس الى جنسه یمیل» همگى و تمامى هیئت اصلى خود بخاك مستحیل میگردد.

دهریه بعد از استماع كلام در نظام سید الانام علیه الصلاة و السّلام گفتند: یا محمد ما اصلا چیزى كه دلالت بر قدم و ازلیت اشیا یا بر بقا و ابدیت آنها كند ندیدیم.

حضرت رسول ایزد معبود بآن طائفه فرمود كه پس بچه دلیل و حجت میل بطرف خلاف عقل و رویت كرده حكم بر قدم و ازلیت یا بر بقا و ابدیت اشیاى خارجیه و ذهنیه نمودید. و اگر دهریه شما بواسطه آنكه طرف حدوث اشیا و انقضاى آنها را از طرف قدم و بقا ملاحظه از روى عقل و رأى و مشاهده بطریق فطنت و ذكا نكرده ترك تمییز نموده طرف قدم و بقا را بغیر دلیل واضح و هویدا راجح دانسته و طرف حدوث و انقضا را مرجوح انگاشته؛ بیدلیلى را دلیل خود ساخته، هر یك از دهریه به پیرویت شما اقتفا و اقتدا بیكدیگر داشته چنین قول تزییف بیدلیل و بنیان را باعتبار برداشته با كمال بى‏وثوقى این كلام بى‏نظام را بوثوق برداشتند و بدین وسیله تخم حسرت و ندامت در مزارع آخرت خود كاشتند و نیل بدنامى معصیت و ذلت بر وجوه تیره شكوه خود انباشتند «ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ».باید كه از این قول ناپسند و كلام كاسد و ناروا توبه و انابت بحضرت اللَّه تعالى نمائید، زیرا كه كلام بغیر دلیل و حجت نزد ایزد علام اصلا انتظام نگیرد و پیش مردم دانا هر كسى آن را بى‏نظام دانسته بسمع تلقى اصغا نپذیرد، چه هر گاه شما تمییز حقایق اشیا كما ینبغى و یلیق از روى حس و تدقیق نتوانید نمود كه آیا آنها قدیم و ازلى یا باقى و سرمدى‏اند و طرف حدوث اشیا و انقضاى آنها را نیز بحسب عقل نظر و فكر و مشاهده و تدبر ننمودید كه شاید این طرف احسن و اولى از طرف اخرى باشد، و بغیر عقل و رویت حكم بر قدم اشیا و ازلیت و بقا و ابدیت آنها نمودید و حال آنكه بمقتضاى خرد و عقل و بمؤداى كلام حضرت عز و جل و نقل كتب سایر انبیا و رسل حضرت واهب لم یزل چنان مستفاد و مستدل میگردد كه بغیر ذات واحد كافل همگى اشیا از جزو و كل حادث و متزلزل و محدث و منفعل‏اند؛ و هر گاه طرف حدوث و انقضا ببداهت عقل و بقول رسل و انبیا ارجح و اولى از طرف مرجوح قدم و بقاى اشیا باشد.

پس بر شما لازم بود كه از روى صدق و اعتقاد حكم بر حدوث اشیا و انقطاع آنها نمائید و بر خلاف طریق عقل و رأى و اجماع رسل و انبیا بلكه اكثر برایا منمائید و منكر امر بین و ظاهر مشوید، چنانچه شب و روز مشاهده و ملاحظه مینمائید كه هر یك از روز و شب بعد از رفتن دیگرى جلوه‏گر میشوند و هیچ احدى از سابقین شما ندیده و لاحقین نیز نخواهند دید كه هر دو یكوقت جمع شوند یا هر دو برطرف گردند، بلكه (مصرع):

یكى چون رود دیگرى آید بجاى پس آنگاه حبیب اللَّه بآن طایفه گمراه فرمود: آیا پیش شما دهریه بى‏رویه جایز است كه شب و روز یك زمان جمع شوند؟

گفتند: نه یا محمد.

حضرت رسول انام علیه الصلاة و السّلام فرمود: بلكه چون شب بى‏نور لباس‏ دیجور درپوشد و چادر قیرگون بر سر افكند روشنان فلك هر یك بدو رنگ در تحریك آید، در آن هنگام همگى و تمامى سكنه زمین بامر و مشیت حضرت رب العزت بنوم و اناخت و خواب استراحت راحت نمایند و روز سعادت فیروز بحكم رب غفور اسباب عیش و سرور و ابواب اضائت و نور متعلق و مستور گرداند، فی الفور سپاه ظلام شب بیك ناگاه بر اطراف و اكناف دهر درآمده روى گیتى را قیرگون و سیاه نمایند، و هر یكى از سیاه پوشان زنگى‏وشان شب چون مریخ خون آشام از جام شفق افق جرعه‏كش گشته زهره و مشترى بساغرى و خادمى آنها كمر اطاعت و نطاق متابعت بسته از ابتداى ظهور ظلام شام تا هنگام طلوع و بروز تباشیر صبح نور فروز روز حال بدین منوال بود. و چون خورشید عالم افروز چادر ظلمت عشق را بر كناره افق چون دل دشمن شق نموده ساعد سیمین و مرفق زرین نورانى از براى انهزام سپاه ظلمانى شب با تیغ و علم علم كرده عسكر نورگستر فیض اثر را بتاختن امر كرد. همان كه شعشعه برق خورشید سر در زوایاى تكایاى سیاه‏پوشان شب گذاشته هنوز دیده سلطان روز با حشمت تمام بمسكن و مقام سپاه ظلام نرسیده باشد كه آن اسپاهان تیره سرانجام سپر ظلمت بسر كشیده از بیم جان ترسان و لرزان و خود را بچاه دهشت و زندان وحشت انداختند و تا طلوع روز دیگر از هول و بیم بحال یك دیگر نپرداختند؛ و این مقدمه شب و روز بدین نهج و مرام الى یوم القیام متوالى و مستدام خواهد بود. پس هر گاه چنین باشد كه بعد از افول یكى طلوع و ظهور دیگر شود لازم آید كه آنكه پیشتر رود سابق باشد و آنكه در مرتبه دوم جارى گردد مسبوق بود.

گفتند: یا محمد واقع چنین است كه بیان كردید.

بعد از آن حضرت رسول ایزد منان روى توجه اقبال بجانب آن جهال ضال كرده گفت هر گاه شما حكم بحدوث روز و شب كه پیش از ایجاد و حدوث شما بود، نمودید یا آنكه ملاحظه و مشاهده آنها بیقین ننمودید، پس بر شما لازم است كه همگى اشیا را حادث دانید و منكر ذات و قدرت واجب تعالى نشده او را قدیم ازلى و باقى سرمدى دانید نه دیگر را.

بعد از آن حضرت رسالت پناه صلى اللَّه علیه و آله و سلم پرسید از آنها كه آیا شما شب و روزى كه قبل از حدوث و ایجاد بنیاد شما بود آن را متناهى میدانید یا غیر متناهى اگر غیر متناهى باید كه آخر شبى بشما رسد كه او را نهایت و اول ظاهر و پدید نباشد و هر چه چنین است قدیم است، یا آنكه شب و روز متناهى است پس لازم آید كه در سابق زمان باشد كه شب و روز در آن زمان موجود و معین نباشد، و این بداهت عقل و رأى باطل و ظاهر و هویدا است.

گفتند: یا محمد بلى در این مقدمه حق بجانب شماست.

پس آنگاه حضرت حبیب اللَّه تعالى فرمود: كه آیا شما قائل میشوید باینكه عالم قدیم و غیر محدث است و حال آنكه شما دانا و عارفید معنى آنچه در سابق اقرار بآن نمودید از حدوث لیل و نهار، و همچنین واقف و عالمید بمعنى آنچه در سابق منكر آن بودید مثل حدوث اشیا و مانند آن؟

گفتند: بلى یا محمد ما بر جمیع حقایق اقوال خود بالتمام عالم و مطلعیم.

حضرت رسول ایزد معبود فرمود كه پس این نیز مثل چیزهاى مبصر و مرئى شما بود كه بعضى از آن محتاج در قوام و التیام بلكه در بقا و دوام ببعضى دیگر باشند و تا آن اجزاء بهم نرسند وجود آن ممكن بحسب عقل و امكان نباشد، چون بناى عمارت كه محتاج بآلات و اجزاى بسیار است از احجار و اخشاب و اوتاد و حبال، زیرا كه عمارت بغیر ما یحتاج منسق و محكم نگردد بلكه بغیر ضروریات وجود آن ممتنع و محال است.

همچنین است حال جمیع اشیا كه بنظر شما درآید اكثر آنها در ربط و نظام مرتبط و محتاج بالتیام و انتظام اشیاى دیگرند، و هر گاه احتیاج بعضى ببعض دیگر بجهت قوت و استحكام یا بواسطه تمامیت و انسجام آنها قدیم باشند بنا بر اعتقاد شما یا آنكه‏ صفات محدثه در آنها ظاهر و هویداست، پس ما را اعلام نمائید كه اگر جمیع اشیا حادث باشد چگونه است و چه فساد دارد مع هذا صفات حادثه در آن اشیا بغایت ظاهر و هویدا باشد چنان كه گذشت.

چون طایفه لئام كلام خیر الانام علیه الصلاة و السّلام باین غایت و انجام استماع و اصغا نمودند حیران شدند.

در آن حال رسول ایزد متعال گفت: اگر شما در باب اشیا صفات غیر مذكورات بجهت آنها گذشته یا آینده داشته باشند باید كه بیان كنید.

چون آن طایفه بى‏رویت یافتند كه براى اشیاء محدثه كه توانند بیان نمود ندارند مگر آنكه گویند این موجود اینست كه جماعت دهریه را زعم چنانست كه آنها قدیم بغیر دلیل مستقیم‏اند، پس از این جهت دهریه بى‏رویت ملزم و ساكت گشته گفتند: یا محمد ما را فرصت و مهلت دهید تا در كار خود ملاحظه از روى نظر و فكر نمائیم.

پس از آن حضرت نبى الانس و الجان روى بجماعت ثنویه بى‏رویه كه میگفتند نور و ظلمت دو مدبرانند در خلقت زمین و آسمان، آورده فرمود كه شما را چه چیز بر این داشت كه قائل باین قول غیر معقول شدید؟

گفتند: یا محمد ما جمیع خلق اشیا را منحصر در دو صنف یكى خیر و دیگرى شر یافتیم، و نیز بوجدان و تجربه یافتیم كه خیر ضد شر است چنانچه صحت ضد ضرر، فلهذا ما منكر این امر شدیم كه یك فاعل محال است دو امر خیر و شر و نفع و ضرر را توانند موجود و ظاهر گردانید بلكه هر یك از خیر و شر را فاعل دیگر بحسب عقل و فكر باید، چنان كه برف مثلا از روى كمال تدبر و حال ممتنع و محال است كه بنوعى كه آتش مسخن و گرم میگرداند او نیز میتواند گرم نمود همچنان كه آتش بى‏قیل و قال محال است كه تبرید تواند كرد، بناء علیه اثبات دو صانع بجهت ظلمت و نور بوساطت خرد و شعور مقرر و مشهور كردیم.

حضرت رسول علیه الصلاة و السّلام بعد از استماع كلام ناتمام آن طایفه تیره سر انجام فرمود كه آیا هر یك از الوان سواد و بیاض و سرخ و زرد و سبز و ازرق را ضد یك دیگر نیافتید زیرا كه از این دو رنگ بموجب عقل و حال ممتنع و محال است كه در یك جسم و یك محل متلون و متوطن گردند چنانچه حر و برد بواسطه ضدیت محال و ممتنع است در یك محل مجتمع گردند.

گفتند: بلى یا محمد یافتیم ما كه هیچ دو رنگ از روى یافت عقل و فرهنك در یك محل لبث و درنگ نمى‏توانند كرد.

حضرت نبى المحمود در جواب فرمود كه پس بر شما لازم و واجب گردد بعدد هر لون صانع دیگر ثابت و مقرر گردانید تا فاعل هر ضد از الوان مذكوره غیر فاعل ضد دیگر باشد.

حضرت امام الهمام جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام فرمود كه چون آن طایفه لئام كلام حقیقت ارتسام رسول ایزد علام بر این نهج و مرام استماع و استعلام نمودند ساكت شدند، در آن حال نبى ایزد متعال فرمود:

ظلمت و نور چگونه در یك محل مختلط و مسطور گردند كه نور بمشیت رب غفور بالطبع میل بصعود و عروج دارد و ظلمت بموجب طبیعت مائل هبوط و نزول است و فیما بین این دو امر بدیهى مباینت كلى است كه از روى عقل این دو امر در یك محل مجتمع گردند چنانچه شما مى‏بینید كه هر گاه دو شخص یكى اراده سفر مشرق و دیگرى میل سیر جانب مغرب كند و هر یكى بطى مسافت مقصود روان گردند و در آن مرام سعى تمام و جهد لا كلام نمایند هر یك از ایشان بهر خطوه و گام بناكام دو گام از دیگر مستغرب و بعید گردند، آیا مادامى كه این دو شخص سایر و قاطر متردد و شاطر بموجب اراده و قصد بجانب مركز و مقصد باشند. بنا بر اعتقاد شما هیچ احتمال ملاقات آن دو كس‏  با یك دیگر دارد؟.

گفتند: نه یا محمد زیرا كه هر یك چون طى مسافت بخلاف نحو مسافت دیگر مى‏نمایند بنا بر این ملاقات ایشان با یك دیگر محال ظاهر و عیان است.

در آن وقت حضرت رسول علیه السّلام فرمود كه بنا بر این ظاهر و معین شد كه ظلمت و نور هرگز در یك محل مختلط و مستعمل نگردند، بجهت آنكه سیر هر یك بخلاف جهت سیر دیگر است، بواسطه آن كه سیر نور بطرف بالا و سیر ظلمت به- صوب هبوط و حضیض منتهض است.

بعد از آن حضرت نبى الانس و الجان فرمود كه پس چگونه این عالم بوسیله امتزاج امرى كه محال است بآن چیزى ممتزج شود حادث گردد بلكه این نور و ظلمت هر دو مدبران جمیعا مخلوقان ایزد سبحانند و بدلایل مذكوره خالق و صانع نیستند بلكه در وجود محتاج بموجدند.

چون طایفه ثنویه جواب اسئله خود باین آب و تاب از حضرت رسالت مآب شنیدند ملزم و مضطرب چون سیماب و عاجز و متحیر و بى‏تاب گشته گفتند: یا محمد چون ما را تاب سؤال و جواب شما از روى صدق و صواب نماند ما را به عنایت خود فرصت و مهلت فكر در باب مذهب و مآب نمائى. و اللَّه اعلم بالصواب.

منبع:احتجاج علی اهل لجاج/علامه طبرسی/ج1/صص 55 الی62




نظرات:

جالب بود
«» می‌گوید:
«سلام ، وبلاگتون برام خیلی جالب و مطالبش هم خیلی خوب و مفید بود . خوشم اومد . دستتون در د نکنه »




گزارش تخلف
بعدی